نگار من همه آیین دلبری دارد


ولی زعاشق بیچاره دل بری دارد

لبش به بوسه گر اب حسات می بخشد


به غمزه شیوه ی جور و ستمگری دارد

چنانکه در رخ او آیت ید بیضاست


فریب نرگس او سحر سامری دارد

چو من رقیب گر آشفته و پریشان است


عجب مدار که او چشم بر پری دارد

خیال روی بتان می پرستد ابن حسام


مگر طریق و ره و رسم آزری دارد